English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (589 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to hold one's tongue U ساکت ماندن زبان خودرانگاه داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hold one's tongue <idiom> U جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
keep quiet <idiom> U ساکت ماندن
to hush up U ساکت نگاه داشتن
tongue tie U لکنت زبان داشتن
To have a loose tongue. U زبان شل وولی داشتن
vertical take off and landing U هواپیمایی که بدون داشتن سرعت نسبی قادر به برخاستن از سطح زمین معلق ماندن در هوا و فرودمجدد باشد
to oil one's tongue U زبان چرب و نرم داشتن
disassembler U برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
translator U برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
translators U برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
assembly U زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
language U برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
languages U برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
language U استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
languages U استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
host language U زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
compiler U که یک برنامه اصلی را که طبق اصول زبان است به زبان ماشین تبدیل و اجرا میکند
snobol U Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
targetted U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeted U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeting U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
linguo dental U زبان و دندانی با زبان و دندان درست شده
targetting U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targets U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
modula U یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
author language U زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
professional slang U زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
mealymouthed U ادم چرب زبان شیرین زبان
bal U زبان ساده شده زبان اسمبلی
He is speechless (inarticulate). U سرو زبان ندارد ( بی زبان است)
quieter U ساکت تر
whist U ساکت
dormant U ساکت
at pause U ساکت
sh U ساکت
serene U ساکت
acquiescent U ساکت
cut it out <idiom> U ساکت شو
tace U ساکت
lown U ساکت
sockets U ساکت
soundless U ساکت
shush U ساکت
tacet U ساکت
Arabic U زبان تازی زبان عربی
interpreted U ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
language U مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
interpret U ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
languages U مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
glib U چرب زبان زبان دار
interpreting U ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interprets U ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
calmer U ساکت ساکن
calm U ساکت ساکن
input socket ساکت ورودی
calmed U ساکت ساکن
shush U ساکت کردن
Stop talking! <idiom> U ساکت باش!
calmest U ساکت ساکن
silent U ساکت بیصدا
Shush! <idiom> U ساکت باش!
calms U ساکت ساکن
dead spot U منطقه ساکت
imperturbable U خونسرد ساکت
Silence! <idiom> U ساکت باش!
Be quiet!Hold your tongue! <idiom> U ساکت باش!
Hush up! <idiom> U ساکت باش!
Hush! <idiom> U ساکت باش!
Keep quiet! <idiom> U ساکت باش!
calming U ساکت ساکن
Dry up! U ساکت باش!
whish U ساکت باش
to lie dormant U ساکت بودن
tacet U ساکت باش
conciliate U ساکت کردن
conciliated U ساکت کردن
to put down U ساکت کردن
conciliates U ساکت کردن
conciliating U ساکت کردن
still U خاموش ساکت
tace U ساکت باش
Quiet!silence! U خاموش ( ساکت ) !
quietest U ساکت کردن
stills U خاموش ساکت
quiet U ساکت کردن
stillest U خاموش ساکت
mums U ساکت بودن
mum U ساکت بودن
mutely U بطور ساکت
stiller U خاموش ساکت
assuasive U ساکت کننده
pipe down ! <idiom> U ساکت باش!
talk down U ساکت کردن
quietening U ساکت کردن
quietened U ساکت کردن
Keep your trap shut! U ساکت باش !
quieten U ساکت کردن
silencing U ساکت کردن
silences U ساکت کردن
silenced U ساکت کردن
silence U ساکت کردن
keep still U ساکت باش
hush U ساکت ارام
quietens U ساکت کردن
he stood still U ساکت ایستاد
lull U ساکت شدن
the sea was lulled U دریا ساکت شد
whist U ساکت کردن
lulling U ساکت شدن
lulls U ساکت شدن
h! U ساکت باش
lulled U ساکت شدن
silencers U فرونشاننده ساکت کننده
silencer U فرونشاننده ساکت کننده
unsettled U ساکت نشده فروننشسته
mome U ادم ساکت وگیج
stiller U ساکت کردن خاموش شدن
stillest U ساکت کردن خاموش شدن
Do you have anything quieter? U آیا چیزی ساکت تر دارید؟
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
stanch U خاموش کردن ساکت شدن
stills U ساکت کردن خاموش شدن
still U ساکت کردن خاموش شدن
appeasing U ساکت کردن تسکین دادن
save one's breath <idiom> U به صرفت است که ساکت باشی
appeases U ساکت کردن تسکین دادن
appeased U ساکت کردن تسکین دادن
appease U ساکت کردن تسکین دادن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
scottish gaelic U زبان محلی مردم اسکاتلند وابسته به زبان گالیک اسکاتلند
pipe down U راحت باش دادن ساکت شدن
Be quiet so as not to wake the others. U ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
assembler U یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
I'm sick of that jike, cut it out, can't you? U حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
Be quiet, will you! U ساکت باش! [صدایت خیلی بلند است]
lie off U ماندن
subsists U ماندن
fails U وا ماندن
upaemia U ماندن
to wear one's years well U ماندن
abhide U ماندن
trray U ماندن
lie U ماندن
lies U ماندن
lied U ماندن
subsisting U ماندن
subsisted U ماندن
be U ماندن
to fret one's gizzard U ته ماندن
stand U ماندن
remain U ماندن
remained U ماندن
to be left U ماندن
stay U ماندن
fail U وا ماندن
failed U وا ماندن
stayed U ماندن
stick with <idiom> U ماندن با
subsist U ماندن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
come through U باقی ماندن
to suffer from hunger U گرسنه ماندن
survived <past-p.> U زنده ماندن
to go hungry U گرسنه ماندن
lags U عقب ماندن
come to nothing U عقیم ماندن
awake U بیدار ماندن
strands U متروک ماندن
keep house U در خانه ماندن
Recent search history Forum search
1Vintage style
1tink and grow rich
1affixation
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
2مهرآسا
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1معنی لغوی کیسینگ در رشته مهندسی آب چیست؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com